خدای جنگ گیم پلی
خدای جنگgod of warکریتوس گیم پلی روزی او به روستای کوچکی حمله کرد که معبدی اهدایی از سوی آتنا در آن روستا قرار داشت.کریتوس و سپاهیانش تمام مردم روستا را قتل عام کردند تا بالاخره کریتوس به ورودی معبد رسید. در آنجا پیرزن پیشگوی روستا کریتوس را از ورود به معبد بازداشت و گفت که اگر وارد معبد بشوی بهای سنگینی بابت آن خواهی پرداخت.ولی کریتوس بدون کوچکترین توجهی پیرزن را کنار زد و به طرف معبد حمله ور شد. او در معبد را شکست و با بی رحمی تمام روستاییانی را که در آنجا پناه گرفته بودند کشت تا اینکه فریاد آخرین قربانیان ، او را در جای خود میخکوب کرد.وقتی کریتوس به خودش آمد دید که همسر و دخترش را به دست خودش کشته است. گناهی که هیچ وقت کریتوس به خاطر ان خود را نبخشید. کریتوس پس از یاداوری ان شب به خود می گوید که اریز بهای کارش را خواهد پرداخت. درنهایت او توانست به کوه زئوس رسیده و سپس به اتاقی که جعبه ی پاندورا در آن بود راه یابد. در این لحظه بود که آتنا به کریتوس تبریک گفت چون اولین فناپذیری بود که موفق به انجام این کار شده بود. اتنا به او می گوید به اتن برگرد و شهر را از دستان اریز نجات بده. پس از هزاران سال بالاخره جعبه پندورا از مکانی که در ان نگهداری می شد ، دور شد. کریتوس با عجله در حال خارج کردن جعبه پاندورا از معبد بود که ناگهان اریز که در اتن بود از این موضوع با خبر گشته و ستونی را برداشته و به طرف کریتوس پرتاب می کند . او می گوید تو انقدر زنده نمی مانی که از جعبه زئوس استفاده کنی. ستون از شهر آتن و صحرا گذشته و به سینه ی کریتوس اصابت می کند . ستون او را به دیوار می دوزد . در همین حال بار دیگر خاطرات بازگشتند تا کریتوس بداند حتی در زمان مرگ هم راه خلاصی از ان ها ندارد. خاطرات کشتن همسر و فرزندش به دستان خود ، جنایتی که توسط خدای جنگ برنامه ریزی شده بود.او در حالی که جسد همسرش را بغل کرده بود از خود می پرسد که چگونه ان ها در اتن نبودند ؟ در این هنگام اریز ظاهر شد و خطاب به کریتوس گفت که تو در حال تبدیل شدن به یک جنگجوی بزرگ هستی.کریتوس به قدری از این واقعه شکه شده بود که جسد همسر و دخترش را سوزاند و معبد را به آتش کشید. کریتوس فهمید دشمن واقعی اش ایزدی بود که او را از نبرد بربرها نجات داده بود. ایزدی که همه چیز را از او گرفته بود. او روی زمین زانو و فریاد زد : اریز.