جنگ من با ستایش
خب خب ، گفتی که کسی حق نداره به عشقت نزدیک بشه مگه نه ؟ من هر کاری که بخوام میکنم ، من انتقامم رو گرفتم ، اما تو که اهل این چیزا نیستی ، پس نمیتونی با من مبارزه کنی ، ولی اگه اهل این چیزا هستی و میتونی مبارزه کنی با من ، از این ویدئو ها بزار ، و بزار ببینیم روی کی شرط می بندن ، روی من یا روی تو ؟ این مشخص نیست ، اما هرکی مبارزه رو ببره باید تسلیم بشه و قبول کنه ، هرچند من مبارزه رو می برم ، پس بهتره رضایت بدی ، البته این مه مهم نیست اما اگه مهم هست پس باید مبارزه کنیم ، راستی ، اینم بگم ، من از وقتی که با فاطمه آشنا شدی هر روز حرف های ما دوتا رو میخوندم و میدونستم فاطمه تو رو بیشتر از من دوس داره ، یه شب حالش بد شد اومد پیش من ، منم حالش رو خوب کردم ، همون شب بهش پیشنهاد لیدی شدن دادم و اونم قبول کرد ، هفته پیش هم که دیدی چی شد ، من و فاطمه با هم بحث مون شد ، دعوا مون شد ، درواقع دعوا مون شد ، من فاطمه رو دعوا کردم ، واسه همین این اتفاق ها افتاد ، فک نمیکنی همین قدر کافی باشه ؟ اون به قدر کافی اذیت شده ، زجر کشیده ، تو هم همینطور ، و حالا پایان زجر شما فرا رسیده ، امیدوارم روی حرف هایی که زدم فک کنی